گریز ناگزیر


رفتی که من در نیمه ی تاریک این سیاره باشم، رفتی که مثل سایه ای روی زمین آواره باشم

رفتی و جای خالیت را در کنارم حس نکردی، رفتی و چیزی از عذاب انتظارم حس نکردی

میسوزم اما آتش عشق تو خاموشی ندارد، میمیرم اما داغ چشمانت فراموشی ندارد

باید مرا باور کنی تنهاترین مرد زمینم، تو در طلوع تازه ای من در غروب آخرینم

من بی تو در شب های دلتنگی اسیرم باورم کن، من بی تو مثل تک درختی در کویرم

باورم کن

زیبای من در جشن میلاد تو و زیبایی تو، من آخرین شمعم که میخواهم بمیرم باورم کن

  • Heli

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی